اسیر زمان

این چند روز داشتم کتاب اسیر زمان اسماعیل فصیح رو می خوندم.البته این اولین کتابم از فصیح بود که خوندم،چنگی به دل نمیزد.

داستان یک مهندس شرکت نفت که از امریکا می یاد آبادان و توی شرکت نفت تدریس می کنه.زمان داستان از چند سال قبل از انقلاب شروع می شه تا بعد از جنگ و آزادی اسیران.

اولشم این جوری شروع میشه:

گذشته،چه هیولای سرتقی است،که برگردیم و به صورتش نگاه کنیم.

 


اونا که تو زندگیشون قصه های خوب شنیدن
تو قمار زندگانی همه جور بازی رو دیدن

اونا که تو خلوت شب شعرای حافظ رو خوندن
همه راه رفتن اما بر سر دوراهی موندن

بهشون بگین که اینجا یه نفر همیشه مسته
یه نفر همیشه تنها سر این کوچه نشسته

بهشون بگین که قصه ش مثل شاهنومه درازه
کی بوده؟ کجا رسیده؟ چه جوری باید بسازه؟

حالا قصه هاشو مستا توی میخونه ها میگن
اما اون همیشه مستو توی اونجا راه نمیدن

۸۶/۶/۶

چه جالبه که امروز ۶/۶/۸۶ هست.

و من این وبلاگ رو دارم راه میندازم.خدا کنه وبلاگ شیطانی نشه(۶۶۶)